آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

دخترم ثمره عشق مامان و بابا

دخترم در حال خواب

مامانی وقتی میخوابی خیلی ناز و مظلوم میشی بعضی موقع که زیاد میخوابی دلم برات تنگ میشه دوست دارم هرچه زودتر بیدار شی مخصوصا صبح ها که خیلی دیر پامیشی دلم خیلی برات تنگ میشه واسه خوابیدنت دوتا لالایی حفظ کردم که موقع خواب واست میخونم یکی لالایی داریوش و دیگری لالایی ساختگیه خودمه که اینو بیشتر دوست دارم یکی از لالاییات تو ادامه مطلب آوردم               الهی به خواب کودکم آرامش، به بیداری اش عافیت، به عشق اش ثبات، به مهرش تداوم، وبه عمرش برکت جاودان عطا کن، شکرانه اش بامن. لالا می گم برات خوابت نمیاد بزرگت می کنم یاد...
5 اسفند 1392

پدر و دختری

دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش از هیچی نترسی دستهای مهربون و گرم پدرته دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی، چه کنارت باشه چه نباشه، قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته   باز می شود تو را بهانه کرد بهانه نفس تویی تویی که سرشاراز طراوت مریم هایی هستی که بوی عشق میدهند پدرم باز می شود   به تو اشاره کرد تویی که تکرار عشق در نبض زمانی شباهت تو با ماه آسمان اینست ...
4 اسفند 1392

شروع غذای کمکی

آیلینم امروز اولین روزیه که فرنی خوردی دوست داشتی من اصلا فکر نمیکردم بتونی بخوری من واسه اینکه دهنت باز کنی و قاشق بزارم دهنت صدای هواپیما، اتوبوس، قطار، ماشین پلیس ، بوق ماشین، حتی اسب درمیاوردم و تو میخندیدی و دهنت باز میکردی به این صداها عادت کرده بودی و دوستشون داشتی حتی موقعی که غذا نمیدادم این صداهارو درمیاوردم  دهنت باز میکردی و منتظر این بودی که من قاشق بزارم دهنت عزیزم وای چقدر ناز میخندیدی دلم واسه اون خنده هات تنگ شد. بعضی چیزها هستند که حرف های مادرانه هست. تا مادر نباشی لذت اونو درک نمیکنی. و حالا، من یک مادرم و شنیدن صدای خنده های از ته دل دخترم را با دنیا عوض نمیکنم.   عزیزم از شانس بدت تا حدودی س...
3 اسفند 1392

ابراز عشق و احساس مادرانه

آیلین مامان ،نفس مامان می دونم که می دونی چقدر عاشقتم،این رو از نگاه مهربونت ،وقتی که شیر خوردن رو رها میکنی و تو چشمای مامان خیره میشی و بعد یک خنده زیبا تحویلم می دی ،می تونم با تمام وجود احساس کنم. عاشقتم آیلین مامان،عاشقتم، از خدای مهربون می خوام که کمکمون کنه که حالا حالاها پیش هم بمونیم. می ترسم یه روزی باشه و تو نباشی، می ترسم یه روزی تو باشی و به من نیاز داشته باشی و من نباشم ،خدایا همه نی نی ها و مامان و باباهاشون رو برای هم حفظ کن. قلب مامان، نمیدونی چقدر شیرین و خوردنی شدی،بودی ولی لحظه به لحظه شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی و هر چه بیشتر در روح و جان ما نفوذ میکنی. راستش خیلی از تعریف های اغراق آمیز خوشم نمی...
3 اسفند 1392

نفسم 6 ماهه شدی

عشق مامان ،قلب مامان ،نفس مامان ، روح مامان ،جوووون مامان،فرشته صبور و مهربونم، شیرین عسل بابا حمید زندگیم، باورم نمیشه که 5 ماهه میزبان تو ،فرشته مهربون و آروم و صبور و دوست داشتنی هستیم. عاشقانه دوستت داریم. وای نمی دونی چقدر ابراز احساسات مادرانم سخته ، چقدر این کلمات با تمام عظمتشون در برابر این احساسات ناتوانند. دختر نازم نمی دونی چقدر لحظه به لحظه شیرین تر و دوست داشتنی تر می شی. عزیزم تو دیشب دلدرد شدیدی داشتی و همش گریه میکردی دوست ندارم گریه هات ببینم. ای خدا چی میشد وقتی مادری از ته دل دعا میکنه که تمام درد و بلای دخترم رو جون من، برآورده کنی دیشب درد کشیدنت میدیدم همش از خدا میخواستم ...
3 اسفند 1392

واکسن دو ماهگی

روزهایی که قرار بود ببرم تا واکسن دوماهگیت بزنن خیلی استرس داشتم بعد واکسن اصلا نمیتونستم چهرتو نگاه کنم وقتی نگات میکردم گریم میگرفت این عکس بعد قطره فلج اطفالت گرفتم                                                                ما اونموقع تهران و خونه عزیزت بودیم صبح ساعت 8 بود که با عزیزت رفتیم درمانگاه نوبت گرفتم اول اندازه قد و وزن...
3 اسفند 1392

روز اول تولد

ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه آوردن هر بهانه دیوانه مهربانی توام......... ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی بهترین آهنگ زندگی من تبش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنن تو وجودت واسه من یه معجزه ست / مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه روز میلاد قشنگت میمونه / توی تقویم دلم تا همیشه . . .   ...
3 اسفند 1392

دعایی برای دختر نازم

ای خدای مهربان  این نوگل گلستان محبتت را از شبنم عنایت تر و تازه بفرما و این تازه نهال بوستان هدایت را به تربیت باغبان احدیت پرورش ده و این شاخ سبز را در گلشن الطاف مزین به شکوفه و برگ کن و این دردانه معرفت را در آغوش صدف رحمت بپرور ...   ...
3 اسفند 1392

برای دختر می نویسم

 یک درختم.نه پیر و نه جوان.در میانه ام.در آغوشم نهالی مدتی است جوانه کرده.نهالی که از من ریشه دارد.کوچک است و جوان.همه احساسم است. منه درخت  گاهی برایش گرمم مثل خورشید .گاهی خشمگین مثل طوفان.گاهی ابری مثل باران. آن زمان که ریشه ام را در میان ریشه های کوچکش می دوانم تا در خاک هر چه بیشتر استوار شود با خود می اندیشم که در درونش چه چیز به ارمغان خواهم گذاشت.مادریم را.عشقم را.احساسم را یا خشمم را.اما هر چه هست می بالم به او.آن زمان که من طوفانم یا که باران او خورشید من است.از خود می پرسم که او در من چه به یادگار می گذارد؟ مست می شوم از گرمایش .مهرش ... ای کاش مثل او من هم نهالی می شدم پر از بخشش.پر از گرمای لذت ...
3 اسفند 1392