شروع غذای کمکی
آیلینم امروز اولین روزیه که فرنی خوردی دوست داشتی من اصلا فکر نمیکردم بتونی بخوری من واسه اینکه دهنت باز کنی و قاشق بزارم دهنت صدای هواپیما، اتوبوس، قطار، ماشین پلیس ، بوق ماشین، حتی اسب درمیاوردم و تو میخندیدی و دهنت باز میکردی به این صداها عادت کرده بودی و دوستشون داشتی حتی موقعی که غذا نمیدادم این صداهارو درمیاوردم دهنت باز میکردی و منتظر این بودی که من قاشق بزارم دهنت عزیزم وای چقدر ناز میخندیدی دلم واسه اون خنده هات تنگ شد. بعضی چیزها هستند که حرف های مادرانه هست. تا مادر نباشی لذت اونو درک نمیکنی. و حالا، من یک مادرم و شنیدن صدای خنده های از ته دل دخترم را با دنیا عوض نمیکنم.
عزیزم از شانس بدت تا حدودی سرماخوردگی داشتی دکتر واسه عفونت گلو و گوشت
بهت شربت داده بود از طرف دیگه ویتامین آ د و قطره آهن هم باید بهت میدادم دوست نداشتم
غذای کمیکیتو همراه این شربتا بهت بدم ولی ناچار بودم شربتی که واسه عفونت گوشت داده
بود خیلی بدمزه بود همیشه موقع خوردن اون گریه میکردی و حتی با صدا درآوردن هم دوست
نداشتی بخوری دلم واست میسوخت ولی چاره ای نبود بعضی موقع شربت با شیر خودم قاطی
میکردم و بهت میدادم تا کمی مزه اش بهتر شه