آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

دخترم ثمره عشق مامان و بابا

عروسی رفتن آیلین

عزیزم اولین مسافرت و اولین عروسی رفتن عمرت همراه مامان و بابا تجربه کردی چند روز پیش همراه مامان و بابا و عمه رقی و آنا رفتیم قزوین عروسیه دختر دایی بابایی درسته ترسیدن تو و گریه هات نذاشت من از عروسی لذت ببرم ولی مسافرت خوبی بود  این روزها از آدمای غریبه خیلی میترسی مخصوصا وقتی دوروبرت شلوغ میشه گریه میکینی صدای بلند ضبط و شلوغی مراسم حنابندون تورو بی تاب کرده بود و همش گریه میکردی دلم واست خیلی می سوخت عزیزم واسه همین من و بابا رفتیم خونه عمو مهدی تا تو راحت بخابی روز بعدی هم عروسی نموندیم رفتیم تهران اونجا خیلی خوش گذشت نزدیکه عیده و نمایشگاهها شروع شده رفتیم نمایشگاه ارم اونجا  هر کی از کنارمون رد میشد به تو نگاه میکرد...
13 اسفند 1392
1