روز مادر
بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ... بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست بزرگ شدیم ... به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود... بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ... و اینک والدینمان دیگر دستهایمان را برای عبور از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور از پیچ و خم های زندگی ... بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم ، بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند و یا هم اکنون رفته اند ... خیلی بزرگ شدیم ... ...