آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

دخترم ثمره عشق مامان و بابا

آذرشهر

روز 15 فروردین بود که به اتفاق دایی اسماعیل رفتیم روستای قرمزی گل آذرشهر روستای زیبایی بود حالا تابستونش خوشکلتر هم میشه خیلی خوش گذشت تو هم عزیزم اذیتم نکردی دختر خوبی بودی دایی آتیش روشن کرد سیب زمینی انداختیم توش تا بپزه کلی عکس انداختیم   عشقم معلومه رانندگی هم دوست داری چه ذوق کردی  قربون نگاه کردنت برم من عزیزم ...
13 ارديبهشت 1393

برای دخترم

چقدر آرامم دخترکم که تو هستی....... که کنارمی و همیشه در قلب منی..... به معصمومیت کودکانه ات قسم.....بیشتر از هر مادر دیگری عاشقت هستم.... بعد از دردی شیرین پا به این دنیا گذاشتی و همه ی دنیای من شدی..... دغدغه ی هر روز من بودن توست.... نفس کشیدنت....... خندیدنت...... دخترکم،عزیزکم دست های کوچکت را میگیرم تا بلند شوی،راه بروی،تمام لذت زندگیم همین است میخواهم آغوشم مادرانه ترین اغوش دنیا باشد برای تو... میخواهم به تو یاد بدهم کلمه عشق را ،زندگی را..... مادر بودن شیرین است،آنقدر که حتی فکر نوازش کردن صورت پاک و معصوم تو مرا می برد تا اوج..... سهم من از دنیا دختر کوچکی ست به بزرگی تمام عشق های د...
6 ارديبهشت 1393

افتادن دخترم

دخترم امروز به طور وحشتناک از مبل افتادی تورو گذاشته بودم رو مبل نشسته بودی و بازی میکردی. مامانی رفت آشپزخونه تا به غذا سر بزنه یه دفعه یه صدای وحشتناکی اومد تو اول خوردی به میز جلومبلی بعد افتادی رو سرامیک عزیزم خیلی ترسیدم دستام تا یه مدتی میلرزید کل بدنت چک کردم خداروشکر ضربه ای ندیدی ولی خیلی ترسیده بودی و رنگت پریده بود نازم دیگه بهت قول میدم تنهات نزارم. مامانی اتفاقی واست بیوفته من میمیرم. ازت ممنونم که دختر قوی بودی و چیزیت نشد. تو مامانو دوست داشتی و خدا هم به من رحم کرد که دخترکم سالم و سلامته. عزیرم اولین افتادنت تجربه کردی. انشاءالله هیچ موقع تو زندگیت زمین نیوفتی و همیشه سرت بالا باشه   ... دخترم ای ج...
6 ارديبهشت 1393

روز مادر

بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ... بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست بزرگ شدیم ... به اندازه ای که  فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود... بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر  با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ... و اینک والدینمان دیگر دستهایمان را برای عبور  از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور  از پیچ و خم های زندگی ... بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم ،  بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند  و یا هم اکنون رفته اند ... خیلی بزرگ شدیم ... ...
4 ارديبهشت 1393

دخترم پشت میز غذاخوری

آیلینم دیگه سر سفره به جمع دو نفره ما پیوست امروز عزیزم همراه مامان و بابا پشت میز نشستی و نهار خوردی بیشتر سفره رو می جویدی یا قاشق تو دهنت میذاشتی مامانی هم واسه تو یه بشقاب، قاشق و لیوان آب گذاشته بود تا احساس تنهایی نکنی و فکر کنی تو هم نهار میخوری ولی آب تو لیوان بهت میدادم داشتی کیف میکردی پشت میز مکان جدید و حرکات جدید و وسایل جدید واسه اینکه ببری تو دهنت   ...
31 فروردين 1393

عید سال 1393

  اولین عید دخمل گلم مبارک  دخترم از عید امسال بگم که با هم قبل روز عید رفتیم تهران پیش عزیزینا تا پنجم اونجا بودیم بعد به اتفاق همه رفتیم اصفهان خیلی خوش گذشت دختر خوبی هم بودی اذیت نکردی دخملم خونه دایی محمد شیطونی میکرد تهران که بودیم علاوه بر دید و بازدیهای مرسوم عید رفتیم کاخ سعادت آباد البته بابایی خیلی جاهای دیگه مثل کاخ نیاوران موزه های تهران با دایینا رفت ولی من به خاطر تو که اذیت میشدی نمیرفتم این عکس کاخ سعادت آباد تهران انداختیم اینم یه عکس دسته جمعی تو کاخ البته تو که همش بغل بابا خواب بودی و چیزی نفهمیدی بزرگ که شدی میبرمت که همه جارو بهتر ببینی دخمل شیطون مامان زبونت چرا درآ...
31 فروردين 1393

سالگرد ازدواج

گل زندگی ام  فروردین 7 امین سالگرد ازدواج من و  باباییه و خوشبختی ما با وجود تو در کنارمان کامل شد دوستت داریم عزیزم من در کنار تو و بابایی خوشبخترینم و خدا را شکر میکنم و از همینجا به بابایی گلت تبریک میگم                                           يک تکه بلور از جنس حضور / يک ياس سپيد از رنگ اميد با هرچي وفاست از سوي خدا / همه تقديم تو باد عزيزم امروز فراموش نشدني ترين روز زندگيمه سالروز ازدواجمان مبارك  ...
31 فروردين 1393

200 روز عاشقی

عزیزکم دخترکم عشق من  200 روزه که تو در کنار ما هستی  باورم نمیشه خیلی زود گذشت عاشقانه دوستت دارم و برایت سالها از خدا سلامتی و خوشبختی می خواهم گل من ، تو عشق منی  این روزها که شیرینیت چند برابر شده حتی وقتی در خوابی هم به تماشای زیباترین تابلوی خلقت که صورت زیبای توست مینشینم خدایا هر چه هم تو را شکر کنم باز هم کم است خدایا متشکرم به خاطر این نعمت بزرگی که به من دادی آیلینم زندگیم امیدوارم در این 200 روز مادر خوبی برای تو بوده باشم عزیزکم 200 روزگیت مبارک   چشمات واسم یه دنیاست دلم بی تو کویره / خندت اگه نباشه دلم خیلی فقیره ...
31 فروردين 1393

سفر به مراغه

روز 14 فروردین بعد ناراحتی که روز سیزده بدر پیش اومد رفتیم سمت مراغه. دوست نداشتم برم چون واقعا روز قبلی بابات روزم خراب کرده بود ولی به خاطر دایی اسماعیل رفتم تا چند روزی که خونه ماست بهش خوش بگذره  انصافا خیلی هم خوش گذشت این عکس تو راه مراغه انداختیم   عزیزم مثل اینکه به تو خیلی خوش گذشته که اینطوری میخندی ...
31 فروردين 1393