آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

دخترم ثمره عشق مامان و بابا

سفر به مراغه

روز 14 فروردین بعد ناراحتی که روز سیزده بدر پیش اومد رفتیم سمت مراغه. دوست نداشتم برم چون واقعا روز قبلی بابات روزم خراب کرده بود ولی به خاطر دایی اسماعیل رفتم تا چند روزی که خونه ماست بهش خوش بگذره  انصافا خیلی هم خوش گذشت این عکس تو راه مراغه انداختیم   عزیزم مثل اینکه به تو خیلی خوش گذشته که اینطوری میخندی ...
31 فروردين 1393

آیلین دیگه بزرگ شده

عزیزم یواش یواش دیگه داری با اراده خودت میشینی دیگه خوابیدن و دراز کشیدن دوست نداری و همش دلت میخاد که بشینی مامانی هم واسه اینکه نیفتی سنگری از بالش واست درست میکنه که یه موقع افتادی رو اونا بیفتی قبلا اتاقت سرد بود(آخه اتاق تو چسبیده به بالکن و خیلی سرد میشد) زیاد نمیبردم تو اتاقت ولی تازگیا که هوا بهتر شده میبرمت خیلی ذوق میکنی اتاقت خیلی دوست داری عزیزم مخصوصا عروسکهای آواز خونتو تو بغلم بال بال میزنی  تازگیا حرف هم میزنی همش میگی دَی دَی یا هَگه هَگه ، هَدَه هَدَه وقتی عصبی میشی هد هد میکنی و جیغ میزنی وای نمیدونی چه صدایی داری وقتی جیغ میزنی دخترم صدات اصلا به چهرت نمیاد صدات خیلی بلنده   ...
31 فروردين 1393

مادر دختری

وقتی بی هیچ دلیل و بهانه ای نگاهم میکنی و لبخند میزنی چه خوش بحال دلم میشود چه حظی میبرم من ... وقتی تنها آغوش مادرانه ام آرامت میکند دلیل هستی ام را میفهمم . وقتی شیره جانم را نوش میکنی برای بقا دلیل هستی ام را میفهمم . وقتی خسته و کلافه ای و تنها آغوش من خستگیت را میزداید دلیل هستی ام را میفهمم . میخواهم باشیم من و تو باشیم و مادر دخترانگی هایمان هم باشد و لذت ببریم . شیرینم . عروسکم . دوستت دارم ....   ...
28 فروردين 1393

نعمت

نعمتهای آسمانی همیشه برف و باران و نور نیستند گاهی خداوند کسانی را بر ما نازل میکند از جنس آسمان به زلالی باران به سفیدی برف و به روشنایی نور شکر میکنم داشتنت را   بوس برای دختر کوچولوی خواستنی من ...
28 فروردين 1393